
طبقه بندی: خواندنی،
برچسب ها: داستانک، آموزنده، مشکلات دیگران، داستان کوتاه، داستان موش و تله موش در مزرعه،

طبقه بندی: خواندنی،
برچسب ها: این هم می گذرد، داستانک، داستان کوتاه، آموزنده، این نیز بگذرد، می گذرد،

طبقه بندی: خواندنی،
برچسب ها: داستانک، داستان کوتاه، گفتگوی زنبور و مار، مشکلات زندگی، تلقین های زندگی، ترس، درس زندگی،
مردی با پدرش در سفر بود که پدرش از دنیا رفت. از چوپانی در آن حوالی پرسید: «چه کسی برای مرده های شما نماز می خواند؟». چوپان گفت: «ما کسی را برای این کار نداریم».خودم نماز آنها را می خوانم. مرد گفت: «خوب لطف کن نماز پدر مرا هم بخوان!» چوپان مقابل جنازه ایستاد و یکی دو کلمه زمزمه کرد و گفت: «نمازش تمام شد!» مرد که تعجب کرده بود گفت: این چه نمازی بود؟ چوپان گفت:بهترازاین بلد نبودم مرد از روی ناچاری پدر را دفن کرد و رفت. شب هنگام، در عالم رؤیا پدرش را دید که روزگار خوبی دارد. از پدر پرسید: «چه شد که این گونه راحت و آسوده ای؟» پدرش گفت: «هر چه دارم از دعای آن چوپان دارم!» مرد، فردای آن روز به سراغ چوپان رفت و از او خواست تا بگوید در کنار جنازۀ پدرش چه کرده و چه دعایی خوانده؟ چوپان گفت: «وقتی کنار جنازه آمدم و ارتباطی میان من و خداوند برقرار شد، با خداوند گفتم: “خدایا اگر این مرد، امشب مهمان من بود، یک گوسفند برایش زمین می زدم. حالا این مرد، امشب مهمان توست. ببینم تو با او چگونه رفتار می کنی؟». استاد الهی قمشه ای .
طبقه بندی: جملات و سخنان ناب، خواندنی،
برچسب ها: داستانک، داستان کوتاه چوپان، نماز، جملات ناب، سخنان زیبا، مهمان خداوند کریم، لطف خدا،
طبقه بندی: خواندنی، جملات و سخنان ناب،
برچسب ها: معجون، معجون کارگشا، مشکلات زندگی، معجون مشکل گشا، داستانک، داستان کوتاه، سخنان دکتر الهی قمشه ای،

برچسب ها: همسر، مراقب چشمانت باش، آموزنده، داستانک، انسان طمع کار، ازدواج، شرم از خداوند،

طبقه بندی: خواندنی، جملات و سخنان ناب،
برچسب ها: قربانی، با چند رکعت نماز کسی مسلمان نمی شود، خدا، سخنان آموزنده، جملات ناب، آموزنده، داستانک،
تنها نجات یافتهِ کشتی، حالا تو ساحل این جزیره دور افتاده، تک و تنها بود. اون، هر روز رو به امید کشتی نجات، کنار ساحل مینشست و افق رو تماشا می کرد.
سرانجام بعد از گذشت مدتی، خسته و نا امید، از تخته پاره ها کلبه ای ساخت تا از خطرات درامان بمونه و بتونه توی اون استراحت کنه. اما وقتی که در اولین شب آرامش در جستجوی غذا بود، از دور دید که کلبه ش در حال سوختنه و دودی از اون به آسمون میره.
بدترین اتفاق، افتاده بود و همه چیز از دست رفته بود. با دیدن شعله های آتیش از شدت خشم و اندوه در جا خشک ش زد. فریاد زد: «خدایا! چطور راضی شدی با من این کارو بکنی؟»
صبح روز بعد با صدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک می شد از خواب پرید. کشتی اومده بود تا نجاتش بده... مرد، خسته و حیرون بود. نجات دهندگان می گفتند: خدا خواست که ما دیشب اون آتیشی رو که روشن کرده بودی ببینیم! ...
طبقه بندی: خواندنی،
برچسب ها: حکمت خداوند، سخنان ناب، جملات زیبا، داستانک، داستان کوتاه زیبا، مشکلات زندگی، داستان مسافر بازمانده کشتی،

روزی خداوند به حضرت موسی فرمود :
آیا تاکنون عمل خالصی انجام داده ای ؟
گفت : آری نماز خوانده ام , روزه گرفته ام و همیشه ذکر تو را گفته ام.
خداوند فرمود :
نمازت جواز عبور از پل صراط است و روزه ات سپری است در مقابل آتش جهنم و ذکر و شکر من موجب ترفیع درجه ات در بهشت , پس همه این اعمال برای خودت بوده است . بگو برای من چه کرده ای ؟
موسی گریست و گفت : خداوندا برای تو چه باید می کردم ؟
خداوند فرمود : آیا تاکنون ستمدیده ای را یاری کرده ای ؟ برهنه ای را پوشانده ای ؟گرسنه ای را سیر کرده ای ؟ غمدیده ای را شاد کرده ای ؟ و ...
طبقه بندی: خواندنی، جملات و سخنان ناب،
برچسب ها: داستان کوتاه، داستانک، کمک به نیازمندان، حضرت موسی، یاری ستمدیده، نیکوکاری،
#عبید_زاکانی
طبقه بندی: خواندنی، جملات و سخنان ناب،
برچسب ها: داستان کوتاه، داستانک، سخنان ناب، داستان مرد خسیس، آموزنده، مطالب آموزنده،

پادشاهی را شنیدم به کشتنِ اسیری اشارت کرد. بیچاره در حالت نومیدی مَلِک را دشنام دادن گرفت و سَقَط گفتن، که گفته اند هر که دست از جان بشوید، هرچه در دل دارد بگوید.
طبقه بندی: جملات و سخنان ناب،
برچسب ها: داستان، داستان پند آموز، سخنان زیبا، جملات ناب، داستانک، داستان کوتاه،
.: Weblog Themes By Pichak :.